باورم نمیشه!
تا همین چند وقت پیش کلمه ی سمنان برام مفهوم خاصی نداشت اما الان تا اسمش میاد سریع می پرسم چی؟! دوباره بگو!
در عجبم از بازی روزگار
.
.
.
.
هفته ی پیش برای اولین بار به سمنان سفر کردم.
البته قبلا زیاد ازش عبور کرده بودیم اما هیچ وقت مقصدمون نبود...
سفر یک روزه ی جالبی بود، اولین تجربه ی مسافرت من با قطار
شهر عجیبی بود که از دو بافت کاملا متفاوت تشکیل شده بود : بافت قدیمی و بافت جدید...
اولین چیزی که توجهم رو به خودش جلب کرد بانک های این شهر بود!
انواع و اقسام بانک های مختلف با نماهای جالب این تصور رو به آدم می دادن که مردم این شهر بیشتر ترجیح می دن پول هاشون رو پس انداز کنن تا خرجشون کنن!
اداره ی آموزش دانشگاه تقریبا بیرون شهر بود...و جالب اینجا بود که 90٪ کارکنان اداره ی آموزش دانشگاه رو خانم ها تشکیل می دادن و به ندرت مردی اون میون دیده می شد، چقدر خوشم اومد!
کارمون تو اداره ی اموزش خیلی زود تموم شد و از شانس بد من دانشکده تعطیل بود به همین خاطر شروع کردیم به چرخیدن توی شهر...
چیزی که خیلی کم توی شهر دیده می شود رستوران و فست فود بود،تقریبا میشد گفت هیچی!به زحمت یک رستوران برای نهار پیدا کردیم...
به خاطر نداشتن وسیله ی نقلیه و بلد نبودن شهر خیلی نتونستیم شهر رو ببینیم و اون چند ساعت هم گذشت و بالاخره وقت رفتن فرا رسید...
تو مسیر برگشت توی واگن من یک پیرزن حدودا 60 ساله هم بود که تنها سفر می کرد...
اصالتا شیرازی بود و موقتا نیشابور زندگی می کرد، نمی دونست من نیشابوریم
وقتی یکی دیگه از مسافرها ازش پرسید نیشابوری هستی گفت خدا نکنه!!! بعدا روشو کرد طرف من و گفت انشالله که تو نیشابوری نیستی! گفتم چرا اتفاقا هستم!قیافش یه جوری شد و منم فقط خندیدم...
دیگه برام مهم نیست که از نیشابوری ها بد بگن یا خوب!بهرحال هر جایی همه جور آدم داره و این هیچی از علاقه ی من به نیشابور کم نمی کنه و هر کجای دنیا که برم بازم افتخار می کنم که یک نیشابوری هستم....
خلاصه این مسافرت با وجود کوتاه بودنش و اینکه من نتونستم دانشکده رو ببینم اما باز هم جالب بود و کلی خاطره شد...
انشالله دفعه ی بعد که رفتم سمنان راجع بهش کامل تر می نویسم...
راستش منم تا به حال سمنان نرفتم..و حتی هیچ یک از دوستام هم دانشگاه سمنان نیستن..اما چیزی که پُر واضح هستش اینه که اولا تو چقدر ریز بینی که به بانکاش و محلهای غذا خوریش فکر کردی و لابد هزارویک موضوع دیگر که اینجا مجال سخن نبوده...
امیدوارم هرجا هستی همیشه موفق و پیروز باشی...
در ضمن وبلاگ ِ خوبی داری، به منم سر بزن
آره کلی چیز دیگم بود که می خواستم بگم اما چون یک مقدار فاصله افتاد یادم رفت!
ممنون از لطفت
چه جالب نوشتی. وای پیرزن رو!

تو تا دانشجو اون جا نشی و نشینی با بچه هاش صحبت نکنی ، با شهرشو پاتوقاش آشنا نمیشی
اگه جای خاصی هم نداشت، فدای سرت.
حالا مشهد که پر از فست فوده ما بعد سه ترم
چند جاشو فتح کردیم؟ فقط خوشحالیم که داره!
ولی از آخر با پیرزنه رفیق شدیم! اون می گفت ما می خندیدیم!
من مشهد همیشه خوابگاه بودم اونجا هم همینطور میشه فوقش!
از این لحاظ فرقی نداره!
خودتو عشق است!!
اون پیرزنه جالب بود....
هر جا که هستی موفق باشیییییییی..........
منتظر سفرنامه های بعدیت هستیم!!
مرسییی سارا جووون
یک دو سه امتحان می کنیم!
نظر می ذاریم ببینیم عکسمان کنارش می اید یا نه!
بابا عکسسس!!
میگم اینجا همون رستورانه نبود با هم رفته بودیم بعد تریپ غم عکس گرفتیم؟!
یک بار دیگه امتحان می کنیم تا ببینیم تصیورمان بزرگ تر و بهتر شد یا نه!
ای آقا تو هم که همش با این احساسات ما بازی کن!!
چرا این جا با اسم شهر خودشونو معرفی میکنن؟
نکه سفرنامس بچه ها جوگیر شدن!!!
منم عکس گذاشتم نمیدونم چی شد!!
باید همون ایمیلیو که تو گراواتار نوشتی اینجا هم تو قسمت ایمیل بنویسی بعد عکست میاد
پاشو بیا وبلاگم، یک مطلب مذهبی گذاشتم. اولین و اخرین مطلب مذهبی عمرمه!
مغزم واقعا داغ شد تا نوشتم! بیا زود!
به روی چشممم
سلام
مرسی بابت کامنتهایی که گذاشتی
من تا حالا از سمنان عبود هم نکردم ولی شنیدم شهر آرومیه و مردم با فرهنگی داره . امیدوارم که هرجا که هستی موفق و پیروز باشی .
در ضمن ایشالا دکتر خوبی بشی و آمپول هم تجویز نکنی
سلام
خواهش می کنم...
ممنونم از لطفت...
آمپول که خیلی باحاله!
salam
aval az hame tasise webloget o tabrik migam
bad in ke mamnoon ke man o link kardi vali be manam migofti ke sharmande nasham.manm linket kardam.
valla man semnan naraftam.vali 2st daam ye safare 1 rooze beram.na bishtar.!!!!!
fekr nakonam khosham biad
سلام
خیلی ممنون
خواهش می کنم
مهم نیست واقعا مهم نیست که دیگران چی میگن بذار شاد باشن
درسته
فرزانه جون آپ کن دیگه
نجمه جون هنوز چیزی به ذهنم نرسیده!
من تازه کارم کمی به من مهلت بدین حتما آپ می کنم!
وبلاگ خوبی داری انشالله موفق باشی به وبلاگ ما هم سری بزن ونظری بده
سلام فرزانه عزیزم
امیدت به خدا باشه.از اینکه دانشگاهت عوض شده خیلی هم خوشحال باش و اینو به فال نیک بگیر.شاید موقعیت های جدیدی برایت فراهم بشه که بقیه آرزوشو بکنن.
هرجا که باشی حتما بهترین خواهی بود.
خیلی زود دوستای زیادی دورت رو می گیرن و از محیط جدید لذت می بری .شک نکن .چون اینجور که من تو رو شناختم هیچ وقت احساس تنهایی و دلتنگی نمی کنی .
چون خودت خیلی خوبی .
برای من مثل دخترم عزیزی
موفق باشی
سلاممم
خیلی خیلی خوشحالم کردین...
من خودمو سپردم دست خدا تا حالا که خودش همیشه هوامو داشته انشالله بازم داره...